عقل به مثابه منبعی از منابع معرفت به دو قسم نظری و عملی منقسم میشود؛ وجود عقل نظری و نقشی که در ادراک کلیات ایفا میکند، مورد پذیرش همگان است، اما وجود استقلالی عقل عملی )مستقل از عقل نظری( و نیز مدرِک بودنش مسئلهای چالشبرانگیز و اختلافی است. فیلسوفان در این زمینه به دو گروه تقسیم میشوند: برخی منکر وجود عقل عملیِ مستقل از عقل نظری گشته و گروهی قائل به آن شده و به اثباتش مبادرت ورزیدهاند. در میان دسته دوم نیز جماعتی منکر کارکرد ادراکی عقل عملی گشته و در مقابل، طائفهای قول به مدرِک جزئی بودن آن را اختیار کردهاند. ملاصدرا در آثارش با تکیه بر دو ملاک )انفکاک و افعال وجودی متناقض(، وجود عقل عملی را مستقل از عقل نظری دانسته و با اِسناد مفاهیمی چون و » اعتقاد « ،» الهام « ،» حدس « ،» تروّی « ،» فکر « ،» استنباط « که ملازم ادراک هستند، ادراک جزئی را برای عقل » حکم « عملی اثبات میکند. از برخی عبارات وی کارکرد انگیزشی نیز فهم میشود. ما در این نوشتار ضمن ارائه صورتبندی نوینی از نظریه صدرا به مناقشه صغروی )و نه کبروی( در دو ملاک مذکور پرداخته و با عنایت به اینکه همه انواع ادراک جزئی، قوای مناسب به خود )مانند حاسه، متخیله و متوهمه( را دارند، با بهکارگیری روش توصیفی تحلیلی به - این نتیجه رهنمون شدهایم که عقل عملی وجودی مستقل از عقل نظری ندارد و بالتبع کارکرد ادراکی و انگیزشی نیز برای آن متصور نیست.