نفس ناطقه دارای دو قوه عالمه و عامله است. در این ارتباط حکما از دو نوع عقل سخن گفته اند: عقل نظری و عقل عملی. به نظر برخی عقل نظری مدرِک کلیات حکمت نظری است و عقل عملی مدرِک کلیات حکمت عملی و تفاوت دو عقل اعتباری است و به نظر گروهی عقل نظری مدرِک کلیات حکمت نظری و حکمت عملی است و عقل عملی مدرِک کلیات نیست و تفاوت آنها جوهری است. قول دوم خود به دو قول دیگر تبدیل می شود: 1) عقل عملی فاعل است. 2) عقل عملی مدرِک جزئیات عملی مستنبط از کلیات عقل نظری است. سه قول مذکور این گونه قابل جمع است: مدرِک کلیات، عقلی است منفعل و قابل که وقتی در حوزه نظر وارد می شود مقید به نظری می شود و وقتی در حوزه عمل وارد می شود مقید به عملی می شود (=قول اول). از طرف دیگر قوه دیگری وجود دارد که عقل به معنای مدرِک کلیات نیست، اما چون با عقل مدرِک کلیات در تعامل است مسامحتاً به آن عقل می گویند و چون مقدمه عمل است آن را مقید به عملی می کنند؛ این قوه گرچه فاعل است (=قول دوم) اما فعلش استنباط است و به درک جزئی عملی منجر می شود (=قول سوم). برای اینکه این قوه با عقل عملی (در قول اول) خلط نشود آن را قوه عامله می گوئیم. در این نوشتار با رویکردی فلسفی ابتدا چیستی قوه عامله را مشخص می-کنیم و سپس به بیان کارکردهای آن و به ویژه کارکردش در حکمت عملی فعلی (نه خلقی و نه علمی) از نظر ملاصدرا می پردازیم. از آنجا که دو کار از کارهای اختصاصی نفس ناطقه، انفعال از مافوق و فعل در مادون است، طبق معیار تعدد قوا نزد ملاصدرا که تضاد افعال است، باید ادراک انفعالی و کلی (نظری و عملی) را به عقل نظری یا قوه عالمه نسبت دهیم و قوه منحاز دیگری به نام عقل عملی (یا قوه عامله) در نفس قائل باشیم که کارش فعل و عمل باشد، منتها عملی آگاهانه. قوه عامله (که از نظر ملاصدرا همان ملکاتی است که به خاطر رسوخ در نفس جزئی از آن به شمار می رود) با استنباط حکم جزئی عملی از حکم کلی در حکمت فعلی یعنی در همه افعالی که از ملکات صادر می شوند ایفای نقش می کند. بدین سان عقل عملی یا قوه عامله در تمام ملکات و افعال اختیاری انسان نقش دارد: در فضایل و رذایل اخلاقی، در صراط مستقیم و انحراف از آن؛ و در نهایت در سعادت و شقاوت. بعد از اینکه عقل نظری با کارکرد خود، اعتقادات را که ریشه دین است در انسان غرس کرد، نوبت به عقل عملی می رسد که ابتدا با الزام انسان به