در نگاه نخست به نظر می رسد تصویر به جای مانده از شهر دانشگاهی بیشتر تداعی گر تجمع ای نخبه گرایانه است که هدف اصلی آن ایستادن در مرز های دانش و پیش راندن آنها است. در این بین نام نام آوران عرصه علم و دانش نیز در شکل گیری چنین تصویری از شهر دانشگاهی بی تاثیر نیست. وجود نام های برجسته در میان اندیشمندانی که با حضور خود در شهرهای دانشگاهی چون جندی شاپور و نظامیه بغداد شاهدی انکار ناپذیر بر این مدعا است. چنین تصویری به خودی خود غرور آفرین است و اگر همراه با مولفه های دیگری چون کتابخانه های غنی و محیط های پژوهش و آزمایش هم باشد اهمیت این تصویر را ضریب دو چندان می دهد. اما چنین تصویری از شهر دانشگاهی با خیر عمومی و منفعت عوام به راحتی و یا دست کم مستقیم ارتباط برقرار نمی کند و این نکته بیش از آنکه یک برتری برای چنین شهری تلقی شود، می نقطه ضعف اساسی به شمار آید. دانشگاه برای آنکه بتواند به رسالت اجتماعی خود تحقق دهد چاره ای جز اندیشیدن به همگان و چگونگی تامین خیر و منفعت آن ها را ندارد. بنابراین با آنکه از تمامی ایده های دانشگاهی که عنوان شهر دانشگاهی را با خود به یدک می کشند و اینک در گذر تاریخ به نیکی از آنها سخن به میان است، دارای نوعی روحیه نخبه گرایانه و بسا برج عاج نشینی هستند. روحیه ای که حتی تا به امروز هم در نهاد دانشگاه میراث آن باقی مانده است. در این بین مدعای نوشته حاضر در کنار اذعان به اهمیت شهر های دانشگاهی و حتی بازاندیشی در ایجاد دوباره آنها، بیشتر معطوف به درگیر کردن مردم در فرهنگ شهر دانشگاهی است. که می توان از آن به نوعی با عنوان فرهیخته پروری عمومی یاد کرد. عنوانی که بسا پیش تر و بیشتر از همه در بن ایده بیلدونگ ولیهلم هومبلت نهفته است. بنابراین باز اندیشی در معنای شهرهای دانشگاهی به منظور پیاده سازی دوباره آنها از این منظر می تواند جذابیت داشته باشد.