سنت و مدرنیته دو گونه تمامیت خواهی هستند که تقابلشان سیر تطورات نظام کنشی و واکنشی را در طول تاریخ رقم زده است. پژوهش حاضر باهدف کشف ارتباط و میزان اثرگذاری و اثرپذیری این دو گونه به دنبال پاسخگویی به این پرسشهای اساسی است که حقوق کیفری ملهم از سنت ها چه تفاوتهایی با حقوق کیفری متجدد دارد؟ چرا امروزه برخی از جرم انگاریها و مجازاتها عین عدالت تلقی میشوند درحالیکه در گذشته اساساً اجرا نمی شده اند و برعکس، آنچه اکنون منسوخ است در گذشته قویاً اجرا میشده است؟ این پژوهش ازنظر نوع و هدف، بنیادین و ازنظر ماهیت و روش، توصیفی – تحلیلی است. به عنوان فرضیه میتوان گفت سنت که توسط باورها و تعلقات موروثی و تثبیت شده و در نهایت، شریعت نمایندگی میشود، از یکسو و مدرنیته که با مفاهیمی مثل اومانیسم، عقلگرایی و آزادی حمایت میشود از سوی دیگر، حقوق کیفری را به عنوان پدیده ای اجتماعی از این تحولات مصون نگذاشته است. در این سیر و به عنوان یافته های پژوهش میتوان از گذار مجازاتهای سنتی توانگیر به مجازاتهای انسان محور اصلاح طلبانه یاد کرد که لاجرم محصول این دگرگونی خواهند بود. تأثیر مدرنیته تا به آنجا رسیده که گویی تکثر احکام ثانویه قرار است از حالت استثناء خارج شده و به جای اصل بنشینند. این در حالی است که کنشهای ممنوع که گاهی مجازاتهای شدیدی مانند اعدام را در پی داشتند، در حکم اولیه به ظاهر لایتغیر بوده و پیشینه ای قوی نیز از آن حمایت می کرده است. این همان تأثیری است که قبض و بسط اَعمال سیستم قضایی و مجریان قانون را نیز تحت اختیار خود گرفته است.