این مقاله به بررسی و تبیین سازوکارهای شناختی مرتبط با واژه «چشم» در اصطلاحات عامیانه زبان فارسی می پردازد. پیکرۀ مورد استفاده در این پژوهشِ توصیفی-تحلیلی، شواهدی هستند که نجفی (1387) برای اصطلاحات دارای واژه «چشم» آورده است. مبانی نظری مورد استفاده در این مقاله، مبتنی بر نظرات لیکاف و جانسون (1980) و کووچِش و سابو (1996) است. بررسی ها نشان داد که «چشم» به عنوان یک قلمرو عینی در اصطلاحات عامیانه زبان فارسی، به مفهوم سازی «طمع»، «حسادت»، «گرامی بودن»، «جذابیت»، «پذیرش»، «انتظار و امید»، «مناعتِ طبع»، «ترس» و «مسئولیت» در قالب اصطلاحات مبتنی بر استعاره می پردازد و مفاهیمی چون «دیدن»، «تاریکی»، «مرگ»، «خواب»، «انتظار»، «زمان»، «مراقبت»، «سوءاستفاده»، «شرمساری» و «ناراحتی» به واسطه دانش متعارف انگیخته می شوند. «چشم» از منظر مَجاز، تنها به صورت علاقه سببیّت در شواهد مشاهده گردید. اینکه اصطلاحات، چه در قالب استعاره و چه دانش متعارف، به جنبه هایی متفاوت از یک مفهوم کلّی می پردازند، نشانگر تصویرگونگی کمیّت است و چندمعنایی در اصطلاحات، حاکی از رعایت اصل اقتصاد زبانی است.