عدم قطعیت تقریبا در همه حوزه های زندگی روزمره ما وجود دارد. ابزارهای سنتی ریاضی برای رسیدگی به تمام مشکلات علمی در زمینه هایی مثل پزشکی، اجتماعی، مهندسی، اقتصاد و ... برای توجیه عدم قطعیت کافی نیست. زاده در سال 1965 اولین کسی بود که تئوری خود را از مجموعه های فازی برای مقابله با عدم قطعیت که تا آن موقع ابزارهای معمول در آن شکست خورده بودند ارائه داد. بعدها نظریه هایی چون نظریه مجموعه های فازی شهودی، مجموعه های مبهم و... ارائه شدند که همه این نطریه ها ابزاری برای کنترل کردن عدم قطعیت بودند. تمام این نظریه ها تا حدودی موفق بوده اند اما در مواردی این نظریه ها نمی توانند نتایج رضایت بخشی را بدست بیاورند. در سال 1999 مولودسف تئوری مجموعه نرم را به عنوان یک ابزار ریاضی جدید برای مقابله با عدم قطعیت آغاز کرد. بعد از آن آکتاس و کانگمن نشان دادند که هر مجموعه فازی و هر مجموعه خشن می توانند به عنوان یک مجموعه نرم در نظر گرفته شود. این نظریه کامل تر از نظریه های قبل است و در مسائل مختلف برای مقایسه دو مجموعه کاربرد دارد. ما اغلب علاقمندیم بدانیم اینکه دو الگو یا تصاویر یکسان یا تقریبا یکسانند یا حداقل بدانیم به چه میزان یکسانند. محققان متعددی مسئله اندازه گیری شباهت بین مجموعه های فازی ؛ اعداد فازی و مجموعه های مبهم را مطالعه کرده اند. اخیرا ماجومدار و سامانتا اندازه گیری شباهت مجموعه های نرم و مجموعه نرم فازی شهودی را مورد مطالعه قرار داده اند. اقدامات مشابهی در زمینه های مختلف از قبیل تشخیص الگو، پردازش تصویر، استخراج منطقه، روانشناسی، شناخت دست خط، تصمیم گیری، نظریه برنامه نویسی و ...کاربرد فراوان دارد.