فعل» در لغت به معنای هر کار و یا عملی است[1]و در اصطلاح فلاسفه[2] یکی از مقولات نسبی می باشد. در تعریف مقولۀ «فعل» یا «أن یفعل» گفته شده است:«حالت به وجود آمده برای شیء که از تأثیر تدریجی فاعل مادّی در مادّۀ منفعل حاصل می شود» مانند آفتاب که تدریجاً آب را گرم می کند. حالتی که از تأثیر تدریجی آفتاب بر آب به وجود می آید را مقولۀ «أن یفعل» یا «فعل» می گویند. «انفعال» در لغت به معنای «تأثیر پذیری و منفعل بودن» است . مثلاً من کوزه را می شکنم و کوزه شکستن را می پذیرد . در لغت شکسته شدن کوزه را انفعال می نامند؛ همانطور که شکستن کوزه را فعل می نامند و در اصطلاح فلاسفه نیز همانند مقولۀ ان یفعل، یکی از مقولات نسبی می باشد. در تعریف مقولۀ «انفعال» یا «أن ینفعل» گفته اند:«حالت به وجود آمده برای شیء که از تأثر تدریجی مادّه منفعل در برابر فاعل مادّی حاصل می شود» مانندآب که تدریجاً بوسیلۀ آفتاب گرم می شود. پذیرش تدریجی گرما از آفتاب را انفعال یا أن ینفعل می گویند. به عبارت دیگر همین که آب اثر فاعل را می پذیرد و به صورت تدریجی، حالت جدیدی برای آن به وجود می آید و به عبارت دیگر منفعل شدن و متأثر شدن آب در برابر خورشید را انفعال یا أن ینفعل می گویند.