صورت در لغت شکل و قیافه را گویند. امّا در اصطلاح فلاسفه، صورت یکی از اقسام جوهر است و در تعریف آن گفته اند: «صورت، جوهر بالفعلی است که منشأ آثار و خواصّ شیء است» مراد از قید «بالفعل»، همان منشأ آثار و خواصّ شیء بودن است مثل آب که صورت «آب بودن» منشأ آثار آن می باشد. یعنی همۀ خواصّ و آثار آب از آن سرچشمه می گیرد. مثال مشهوری که برای فهم بهتر «صورت» و «مادّه» می زنند این است که: وقتی به میز توجه می کنیم نحوۀ خاص میز بودن که منشأ آثار میز است را صورت آن و چوب یا فلز را مادّۀ آن می دانند. یکی از ویژگی های صورت این است که مستقل از مادّه نیست بلکه همواره در مادّه ای موجود می شود و از این جهت شبیه عرض است، با این تفاوت که عرض وجودی وابسته به موضوع خود دارد، اما در رابطۀ صورت و ماده قضیه بر عکس است؛ یعنی این ماده است که وابسته به صورت بوده و به وسیلۀ آن فعلیت یافته و موجود می شود. همانطور که صورت مستقل از مادّه نیست مادّه نیز بدون صورت تحقّق پیدا نمی کند بلکه همواره به واسطه صورت است که موجود می شود، حتی می توان گفت صورت از شرایط حصول مادّه و به منزلۀ فاعل آن می باشد