صورت نوعیه واژه ای مرکب از "صورت" و "نوع" می باشد. "صورت" در لغت به معنای شکل و قیافه است و در اصطلاح فلاسفه چیزی را گویند که منشأ همه آثار در شیء است. "نوع" در لغت به معنای صنف و گروه است و در اصطلاح فلاسفه و منطق دانان، چیزی است که شامل همه اجزاء ماهیت شیء (جنس و فصل) باشد. مثلاً حقیقت حیوان ناطق را که "انسان" است نوع می نامند. صورت نوعیه در اصطلاح فلاسفه در مثال فوق همان صورت انسانیت و انسان بودن است. ماده و صورت؛ تشکیل دهنده جسم جوهر خود دارای اقسامی است. یکی از اقسام آن، جوهر جسمانی یا همان جسم است. جسم مرکب از ماده (هیولی) و صورت (صورت جسمیه) است. جوهری را که حامل «استعداد» یا «امکان تبدیل شدن» است و پذیرای صورت های متعدد می باشد «مادّه» یا «هیولی» می نامند. این مادّه در همۀ تبدیل و تبدّل های یک نوع، وجود دارد. در حقیقت مادّه خودش هیچ فعلیّتی ندارد و همۀ فعلیّتش به این است که پذیرای صورت های متفاوت است. مثلاً در میز یک مادّه اوّلیه وجود دارد که بین چوب و درخت و خاکستر و سایر تغییراتی که این میز ممکن است داشته باشد مشترک است. توضیح این که هر شی ای (مثل: دانۀ گندم، دانۀ جو، تخم مرغ و تخم گنجشگ) استعداد و امکان قریب تبدیل شدن به یک چیز به خصوص را دارد. فلذا دانۀ گندم، امکان جو شدن یا مرغ خانگی شدن یا گنجشک شدن به صورت قریب را ندارد و همچنین سایر موارد دیگر.