«کیف» در لغت به معنای قطع کردن و قطعه قطعه کردن است. در اصطلاح فلاسفه یکی از مقولات عرضی است و در تعریف آن گفته شده است:«عرضی است که بی واسطه تقسیم و نسبت را قبول نمی کند. فلاسفه بر اساس استقرائی که انجام داده اند مقولۀ کیف را به چهار نوع کلّی تقسیم کرده اند: 1- کیف نفسانی: عرض مجرّدی است که فقط عارض جوهر نفسانی می شود. مانند علم، قدرت، اراده، کراهت، لذّت، الم، حالات انفعالی، عادات و ملکات نفسانی. این قسم از کیف با علم حضوری خطاناپذیر درک می شود 2- کیف محسوس: مقصود آن دسته از کیفیّات مادّی هستند که به واسطۀ حواسّ ظاهری و اندام های حسّی درک می شوند. مانند انواع محسوساتی که به وسیلۀ قوای بینایی، بویایی، شنوایی، لامسه و چشایی درک می شوند. مثل رنگ، بو، مزه و... 3- کیف مخصوص به کمّ: آن دسته از کیفیّاتی هستند که در اصل بر کم عارض شده و به واسطه کمّ بر جسم هم عارض می شوند مانند: انحناء (در خط) و زوجیت (در عدد). 4- کیف استعدادی: آن دسته از کیفیّاتی هستند که به واسطۀ آن ها، پیدایش حالت یا صفت خاصّی برای موضوعشان رجحان پیدا می کند و گاهی از آن به «امکان استعدادی» تعبیر می شود. مانند نطفه که دارای استعداد لازم برای تبدیل شدن به انسان است. این استعداد خاص را کیف استعدادی می نامند.