اگر فاعلی، شرائط لازم برای انجام دادن فعلی را داشته باشد می گوییم قوه یا توان انجام دادن آن را دارد و اگر علاوه بر داشتن شرائط لازم، دارای علم و اختیار هم باشد از واژه «قدرت»، استفاده می کنیم و گفته می شود چنین فاعلی قادر بر فلان فعل است. اگر چه در تعریف قدرت، فلاسفه اختلاف هایی دارند ولی اجمالاً می توان چند نکته را اتفاقی بین فلاسفه در معنای قدرت دانست: 1- قدرت به فعل تعلق می گیرد نه انفعال. مثلاً به کسی که کتک می خورد نمی گویند قادر بر کتک خوردن است. 2- قدرت به فعل فاعلی اطلاق می شود که فاعل آن، دارای علم و اختیار هم باشد. مثلاً به خورشید نمی گویند قادر بر گرم کردن است چون دارای علم و اختیار نیست. 3-قدرت یک معنای تشکیکی است و دارای شدت و ضعف است. هر چند قدرت با قیود فوق بر قدرت انسان نیز اطلاق می شود اما در مورد خداوند باید گفت از آنجا که او کامل مطلق است، پس بالاترین مراتب قدرت را داراست. به این بیان که اگر چه انسان دارای قدرت با شرائط فوق هست اما همواره قدرت انسان همراه با نقائص است و اگر بخواهیم این صفت را به خدا نسبت دهیم باید مانند همه صفات جمالیه، بعد از تجرید انواع نقص از آن صفت، آن را بر خدا اطلاق کنیم.