در مورد خداوند، کلام را می توانیم به دو صورت به کار بریم: 1- کلام اعتباری و عرفی (کلام به همان معنایی که توضیح داده شد. البته با تجرید خصوصیاتی از قبیل وجود تارهای صوتی، دهان و...که خداوند از آنها مبرّاست)؛ این مورد به دو قسم تقسیم می شود: الف- کلام به معنای صفت فعل: در جایی است که خداوند کلام به معنای عرفی اش را ایجاد کند. از آنجا که در این مورد صفت متکلم بعد از ایجاد کلام، از کلام خارجی انتزاع می شود این صفت از صفات فعل خدا خواهد بود. ب- کلام به معنای صفت ذات: در صورتی است که بگوییم خداوند قدرت بر کلام (به معنی ایجاد معنی در ذهن با ایجاد صوت) دارد. در این صورت اگر چه این صفت، صفتی ذاتی است و اطلاق متکلم بر خداوند به این معنا یک صفت ذاتی است اما حقیقت این است که این معنا، قابل تحلیل به قدرت است و مثل اینست که گفته شود خدا قادر است. 2- کلام حقیقی: از آنجا که فایدۀ کلام اعتباری و قراردادی، اعلام و اظهار است معنای کلام از معنای عرفی و لغوی خود به دلالت حقیقیه نیز توسعه داده می شود. به این بیان که اگر موجودی حقیقی با دلالت حقیقی بر چیزی دلالت کند (مانند دلالت اثر بر وجود مؤثر و معلول بر علت) آن موجود شایسته تر به نام کلام در مقایسه با آن لفظ اعتباری و قراردادی است. به همین جهت به مخلوقات هم از آن جهت که با حقیقت وجود خودشان دلالت بر وجود خداوند و صفات او می کنند کلام حقیق اطلاق می شود. اطلاق کلام حقیقی بر آنها به این جهت است که این دلالت تابع قرارداد و اعتبار نیست. اما باید توجه داشت که این قسم از کلام، توسعه در معنای عرفی آن بوده و در مقایسه با آن نوعی مجاز لغوی محسوب می شود.