هدف از این پژوهش توصیفی- تحلیلی، بررسی سازوکارهای شناختی استعاره و مجاز در مفهومسازی احساس ترس در داستان کوتاه «شاخههای شکسته» اثر جمال میرصادقی (1354) است. برای این هدف، همۀ شواهد استعاری و مجازی بیانگر مفهوم ترس از اثر یادشده استخراج و در چارچوب نظریۀ استعارههای مفهومی بررسی شدند. یافتهها نشان داد که در شاخههای شکسته، از 12حوزۀ مبدأ استعاری (دیدن فرد غریبه، شیء بُرنده، تاریکی، موجود فراطبیعی، شنیدن صدا، تنها ماندن، ماده درون ظرف، مرگ، دیدن سایه، خون، حریف و دیدن چهرۀ نامتعارف) و 16 واکنش بدنمند و رفتاری مجازبنیاد (بازماندن دهان، درخشندگی چشمها، ناتوانی در حرکت، شنیدن صدای تنفس، تکانهای جسمانی، ناتوانی در فکر کردن، گشاد شدن چشمها، غش کردن، عرق کردن کف دست، قرمزی چشمها، فرار، نگاه کردن به پشت سر، حفظ سکوت، خواندن دعا، مخفی شدن و رفتار حیوانی) برای صورتبندی مفهوم ترس استفاده شده است. نتیجۀ نهایی حاصل از بحث این است که استعارههای مفهومی و بهویژه استعارههای ساختاری برای بیان علت پیدایش ترس بهکار رفتهاند و واکنشهای بدنمند و رفتاری مجازبنیاد، بر بازنمایی تأثیر ترس بر شخصیتها تأکید داشتهاند تا دلهرۀ بیشتری عینیسازی شود. نوآوری این پژوهش، تأکید بر جداسازی نقش استعارههای مفهومی و مجاز در بازنمایی ترس است و از این نگاه، نتایج به دست آمده با سایر پژوهشها متفاوت است.