1404/03/14
یحیی نورمحمدی نجف آبادی

یحیی نورمحمدی نجف آبادی

مرتبه علمی: استادیار
ارکید:
تحصیلات: دکترای تخصصی
اسکاپوس:
دانشکده: دانشکده ادبیات و علوم انسانی
نشانی: دانشگاه ملایر - دانشکده ادبیات و علوم انسانی
تلفن: 08132355348

مشخصات پژوهش

عنوان
مجموعه تک نگاریهای نقد مبانی معرفتی معرفت شناسان غربی
نوع پژوهش
طرح پژوهشی خاتمه یافته
کلیدواژه‌ها
تک نگاری - مبانی معرفتی - معرفت شناسان غربی
سال 1400
پژوهشگران یحیی نورمحمدی نجف آبادی

چکیده

معرفت شناسی علمی است که درباره شناخت های انسان، ارزشیابی انواع معرفت، تعیین ملاک صحت و خطای آن و توجیه علوم و امکان یا عدم امکان آن بحث می کند. تاریخ فلسفه غرب به چهار مقطع «یونان باستان، قرون وسطی، دوره جدید و دوره معاصر» تقسیم می شود و معرفت شناسی هم به تبع آن به همین مقاطع تقسیم پذیر است. البته هر مقطعی دارای مراحل فرعی می باشد که بیانگر وجود مکاتب مختلف فلسفی و معرفت شناسی در این دوره هاست. با نگاهی گذرا به دوره های ذکر شده معلوم می شود که در دوره یونان باستان و قرون وسطی، معرفت شناسی در ضمن مباحث فلسفی مطرح بود و محور اصلی این مباحث رویکرد «هستی شناسانه» بود، ولی در دوره جدید و معاصر، «معرفت شناسی» به عنوان محور اصلی مباحث فلسفی قرار گرفت و به صورت یک علم مستقل، ظهور یافت. معرفت شناسی در فلسفه غرب، در یونان باستان و به صورت مباحث ضمنی و موردی، جزئی از فلسفه بوده است. پس از طرح شدن اشکالات سوفسطاییان، افلاطون و ارسطو به گونه ای جدی تر و منظم تر بدین مباحث پرداختند. ارسطو و افلاطون اصل توانایی عقل برای رسیدن به واقع را قبول داشتند، اما افلاطون ادراکات عقل را از حس معتبرتر می شمرد و ارسطو به چگونگی حصول علم عنایت داشت. پس از افلاطون، شکاکان به طور منظم به معرفت شناسی پرداختند و در وجود یقین و مطابقت تشکیک کردند. در قرون وسطی عمده مباحث بر محور کلیات می چرخید و در این باره سه نظریه وجود داشت: اصالت واقع؛ اصالت معنا؛ اصالت تسمیه. تأکید آگوستین بر علم حضوری و تأکید اکام و دیگران بر ادراک حسی، ازجمله موارد قابل اشاره در این دوران است. معرفت شناسی در فلسفه جدید از دکارت آغاز می شود. دکارت از شک آغاز می کند و مهم ترین امر در نظر او، یافتن روشی ایده آل برای پاسخگویی به پرسش هایی درباره معرفت صحیح است. دکارت در ارائه ایده آلیسم قوی تر از رئالیسم است، اما به دلیل برداشتن قدم های اساسی در راه معرفت شناسی، به حق می توان او را پدر فلسفه جدید به شمار آورد. اسپینوزا برخلاف دکارت که برای درک حقیقت از خود آغاز می کرد، حقیقت جویی را از خدا آغازید. هماهنگی به عنوان ملاک صدق و شهود به عنوان بالاترین معرفت، از نکات مهم فلسفه اوست. با پدید آمدن فلسفه تجربی، فطریات عقلی مردود دانسته شد و حس گرایی چارچوب همه ادراکات بشری گشت. لاک، بارکلی و سرانجام هیوم، سه فیلسوف برجسته جریان تجربه گرای