یکی از اولین تقسیماتی که در مباحث هستی شناسی از زمان اندیشمندانی مانند افلاطون و ارسطو، متأثِّر از آموزه های ادیانِ کُهَن و افسانه های قدیمی، برای مطلق موجود بیان شده است، تقسیمِ موجود به «مجرّد» و «مادّی» است(کاپلستون، 1362، ج1، ص233؛ یوسف کرم، بی تا، ج1، ص83؛ ابن سینا، 1404، ص310 و 311؛ صدرالمتألهین، 1981، ج1، ص300). بر اساس این تقسیم، وجود عینیْ یا از قبیل وجودِ جسم و صفات و ویژگی های آن و هر آنچه در وجود وابسته به جسم است، می باشد که در این صورت «مادّی» نامیده می شود، و یا از این قبیل نیست؛ یعنی نه تنها جسم نیست، بدون وجودِ جسم و تعلّق به آن نیز می تواند باقی بماند. چنین موجودی به نام «مجرّد» موسوم می گردد. بر این اساس، موجود مجرد پیراسته از صفات مادی است؛ مانند پیراسته بودن از 1) مرتبط بودن با امتدادی که با آنْ موجودِ ممتدْ حیِّز و مکان اشغال کند و به اجزاءِ عینی و خارجی قابل تقسیم گردد و به حس و قوای حسّی در آید؛ به این صورت که یا خودْ دارای چنین امتدادی است، یا حالِّ در موجودی است که چنین امتدادی را دارد. 2) دارا بودن حیِّز و مکان و وضع و یا حالِّ در متحیِّز بودن. 3) قابل انقسامِ ذهنی و خارجی بودن و یا حالِّ در موجودی که قابل چنین انقسامی است. 4) قابل ادراک و اشاره حسّی بودن، یعنی از طریق اندام و آلات بدنی و حسّی قابل ادراک بودن، چه مستقیم و چه غیر مستقیم؛ چه با اندام و آلات بدنی انسان، چه غیر انسان. 5) نداشتن علم حضوری به خود (فارابی، 1413، ص441؛ ابن سینا، 1404، ص357؛ بهمنیار،1375، ص33؛ سهروردی، 1375، ج 1، ص475 و ج 2، ص110 و ج 4، ص76؛ صدرالمتألهین، 1981، ج3، ص291 و 297 – 299 و 352 و 353 و ج4، ص276 و ج5، ص324 و ج7، ص289 و ج8، ص388 ؛ همو، 1360، ص62؛ همو، 1422، ص363؛ مصباح یزدی، همان، ص134؛ نورمحمدی، 1398، ص40). در پیِ تقسیم و تعریف مزبور، مباحث و مسائلی در خصوص احکام هر یک از موجودات مجرّد و مادی پدید آمده است. از جمله این مسائل، موضوع «حرکت» (تغیُّر تدریجی و سیلان در وجود) در موجودات مجرد است. غالب فیلسوفان امکان حرکت در موجودات مجرَّد را انکار می کنند، اما برخی از اندیشمندان معاصر(فیاضی، 1392، ص 126 و 163)، با استناد به متون اسلامی، وقوع حرکت در مجردات را می پذیرند. لذا ضروری است تا منابع نقلی اسلامی، از جمله قرآن کریم که مهمترین منبع نقلی در اسلام است، مورد