مشهور فلاسفه قائل به ثبات و نفی حرکت در مجرّدات میباشند. ایشان برای اثبات دیدگاه خویش، استدلال-هایی را ارائه نمودهاند. مهمترین مبنا و عمدهترین دلیلِ ایشان در این دیدگاه، برهان قوه و فعل است. در این برهان با تکیه بر تقابلِ (عدم و ملکه) میان فقدان (قوه) و وجدان (فعل)، اثبات میشود که قوه از شئون ماده است و جسم که قوه دارد، ماده نیز دارد، و از این طریق هرگونه قوه در مجرَّدات را، بواسطه بساطت و نداشتن ترکیب از قوه و فعل، نفی مینمایند. از آنجا که حرکت، خروج شیء از قوه به فعل است و موجود بسیطی که مرکب از قوه و فعل نیست، نمیتواند حرکت داشته باشد، ثبات و عدم امکان حرکت در مجردات که وجودی بسیط و غیر قابل انفعال دارند اثبات میگردد. اما باید توجه داشت که قید «قوه» در حرکت، لزوماً به معنای چیزی که منشأ آن «هیولا»ی مشائی است نمیباشد (کما اینکه منکرین هیولای مشائی نیز قوه را در تعریف حرکت قید نمودهاند)، بلکه «قوه» و «بالقوه» بودن با بساطت متحرِّک و موضوع حرکت نیز سازگار است. بنابراین، موضوعِ حرکت قرار گرفتنِ مجرَّدات را به این دلیل که بسیط و فاقد ماده و هیولای مشائیاند، نمیتوان انکار نمود.